مچ گیری

آگوست 25, 2011

تمدن ایرانی بدون غلو یا کم بینی

Filed under: Uncategorized — deerouz @ 7:48 ب.ظ.

(توضیح 1: نوشتار زیر را سالها پیش روی یک وب سایت ایرانی که مدتهاست از صفحه وب ناپدید شده است دیدم. متنش آن قدر بنظرم جذاب آمد که ذخیره اش کردم. یکی دوبار پس از آن روی فروم های ایرانی هم پستش کردم. این متن را اینجا می گذارم برای اطمینان از ناپدید نشدنش در آینده! 🙂

(توضیح 2: بنا به نوشته وب سایتی که سالها پیش این مقاله را در آنجا پیداکردم، نویسنده این مقاله دکتر احسان یارشاطر ایران شناس نامی و بنیانگزار دائره المعارف عظیم ایرانیکاست. متاسفانه به دوره مجله سخن دسترسی ندارم که صحت و سقم این موضوع را بررسی کنم.)

(این نوشتار برای اولین بار در سال 1355 در مجله سخن، سال چهارم به چاپ رسید)

فرهنگ و تمدنی که جهان امروز از آن برخوردار است میراثی است که از تلاش اقوام گوناگون پدید آمده است. بیشتر مللی که در تاریخ نامی دارند کم و بیش در فراهم آوردن این میراث سهیم بوده اند. کشور ما نیز از کشورهایی است که مردم آن در طی هزاران سال بر این ذخیره عمومی افزوده اند.

در جهانگیری و جهانداری، دانش دوستی و هنرپروری، پدران ما شیوه های پسندیده آوردند، و شاعران و عارفان و دانشمندان و نفاشان ایرانی از گوهر طبع و اندیشه خویش گنجینه هنر و معرفت انسانی را غنی تر کردند. این معنی بر آنها که از تعصب دورند و به درستی عقاید خویش پای بندند پوشیده نیست و صاحبنظرانی که به تاریخ و تمدن بشری پرداخته اند این نکات را به انصاف یادآور شده اند.

از این رو ما نیازمند خودستائی نیستیم. به فریاد وغوغا مدعی بزرگی شدن و کوس فخر بر سر کوی و بازار زدن شایسته کسانی است که دستشان از هنر و مغزشان از اندیشه تهی است. آنکه صاحب هنر است محتاج نیست که روز و شب گوش مردمان را به توصیف هنر خود آزار کند. ملتی نیز که سهم خویش را به فرهنگ و تمدن عمومی ادا کرده است نیازمند اغراق در برشمردن فضائل خود نیست.

با اینهمه کمتر روزی است که حماسه های غرا و فخریه های مبالغه آمیز در باره ایران و ایرانیان در رادیو نشنویم و در مطبوعات نخوانیم. می شنویم که رسم جهانداری و حهانگیری را ما به عالم آوردیم، درجنگ آزمایی و دلیری و پهلوانی ایرانیان در هیچ دوره مانندی نداشته اند، شاهنشاهی هخامنشی هرگز نظیری نیافت، و پشت رومیان قرنها از وحشت جنگجویان ایرانی در لرزه بود، مردم یونان دانش و فلسفه را نخست از ما آموختند، شاپور اول ساسانی جنبشی جهانگیر را موجب شد که تمدن یونان و روم را درنوردید، کتب دینی بودائیان و مسیحیان و قوم یهود اقتباس ناقصی از کتب دینی ماست، ایرانیان باستان هرگز جز راست کلمه ای بر زبان نمی راندند و کیش آنها از خرافات دینهای همزمان پاکیزه بود، شعر و عرفان ان است که ما آورده ایم …

در آوردن اینگونه عبارات حماسی از آوردن شاهد نیز باز نمی مانیم. هرجا تائید مدعا لازم باشد از گفته «یکی از علمای غرب» یا «از یکی از دانشمندان» یا «یکی از بزرگان» یا «یک نفر آمریکائی» استمداد می کنیم، و اگر اهل خرافه نباشیم و این موجودات وهمی را نپذیریم، عباراتی از افلاطون و فیثاغورث و گزنفون و شاردن و اولئاریوس و پیترودلاواله و امثال ایشان، بی آغاز و انجام، چنانکه منظور ما را مناسب افتد، از متن بیرون می کشیم و مدعای خویش را به رعنائی تمام به سخنان اینان می آرائیم، تا آنجا که مسلم شود بزرگی و راستی و دلاوری و سخاوت و ابداع جامه ای است که تنها به قامت ما دوخته اند، و دیگران جز خوشه چینانی از خرمن فضل ما نبوده اند، و خود نیز بر این سخنان گواهی داده اند.

بنای اینگونه سخنان مبالغه یا اشتباه است، و زیانش آن است که ارزش واقعی ما را نیز از نظر دور می دارد، و ما را به عجب و خودفروشی منسوب می کند. در تاریخ ما از زشت و زیبا هردواثر است، و از این رو به سرشت آدمی و تاریخ همه ملتهای بزرگ ماننده است.

اوراق زرین درکتاب سرنوشت ما کم نیست. اگر به کشورداری و کشورگشایی بالیدن سزاست، حکومت بیدادگر آشور را ما به دستیاری بابلیان برانداختیم. کورش و داریوش سردارانی بزرگ بودند و شاهنشاهی وسیع و نیرومندی پدید آوردند که از هند تا آفریقا کشیده می شد و اقوام گوناگون در سایه آن به امن می زیستند و شاهان هخامنشی غالبا مزاحم آداب و مذاهب این اقوام نبودند. سواران اشکانی بارها چابکی و استادی خود را در فنون جنگ به رومیان آشکار کردند و از توسعه دولت روم بطرف مشرق مانع شدند. چند تن از سرداران رومی در این هوس بخاک افتادند. خاندان ساسانی رویهمرفته خاندانی نیرومند و استوار بود و استقلال ایران را در برابر کشورگشایی رومیان و اقوام شمالی نگهداشت.

پس از اسلام نیز دلاورانی چون مقنع و بابک خرمی و مازیار و یعقوب لیث و مردآویج از ایران برخاستند. سامانیان در کشورداری اصولی برگزیدند که سالها پس از زوال ایشان استوار بود و ترکان غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی بر بنای آن حکم می راندند. خاندان صفوی نیز از مردان جنگ آزما و شایسته مانند شاه عباس خالی نبود.

این همه کم نیست، و اگر گاه ضمیر ما به شکست هائی که در روزهای ناتوانی از آشوریان و یونانیان و هیتالیان و تازیان و ترکان و مغولان و پرتقالیان دیده ایم بگراید، مایه تسلی خاطر است. کدام کشور است که طعم ناتوانی و شکست را نچشیده باشد؟ دولت آشوریان و رومیان و مغولان هم به همه سرسختی سرانجام درهم شکست و بپایان آمد.

اما اگر شکست بهنگام ناتوانی اسف انگیز است، جور در ایام توانائی نیز شایسته ستایش نیست. دریغ که ما هم از اقتضای طبع آدمی برکنار نبوده ایم و گاه بکارهایی دست زده ایم که از آن به اسف باید یاد کرد. شهر آتن را چون دست یافتیم به انتقام سارد آتش زدیم. به مردم ارمنستان که کیش زرتشتی نمی پذیرفتند جور بسیار روا داشتیم و مکرر به کشتار ایشان برخاستیم. از کتیبه های کرتیر، موبد زرتشتی و شاپور اول که تازه از دل خاک بیرون آمده پیداست که بسیاری دیگر را که کیش جدا داشتند سخت آزار کرده ایم. مانویان و مزدکیان را هرگز آسوده نگذاشتیم. اگر افتخار فتوحات محمود غزنوی و نادر از آن ماست خجلت غارت و کشتار ایشان در هند نیز به ما متعلق است.

اما آنچه بیش از جهانگیری و جهانداری مایه سرفرازی است و جماسه سرایان مبالغه گو کمتر به آن توجه دارند مددی است که پدران ما به توسعه فرهنگ و اندیشه هنر انسانی رسانده اند. راست است که آنگاه که ما در مسیر تمدن نوسفر بودیم بعضی اقوام راهی دراز رفته بودند و ما از مردم مصر و بابل و آشور و چین و هند علم آموختیم، چنانکه در گاهشماری و نجوم و ظرفسازی و ساختن سلاح و کاخ و شهر از مصریان و آشوریان و بابلیان درسهای سودمند گرفتیم، و در ریاضیات و طب و شعب علوم از هندیان و یونانیان و یهودیان بهره بردیم. اما از مللی نبودیم که تنها به گرفتن خرسند شویم. گذشته از آن که تربیت اسب و کشت بعضی گیاهان را به همسایگان آموختیم، از دو راه در توسعه فرهنگ و تدوین اندیشه کوشیدیم: یکی آن که میان ملل گوناگون رابطه فرهنگی برقرار کردیم و وسیله انتشار محصول مادی و معنوی اقوام مختلف شدیم. دیگر آنکه صورت مدونی از اندیشه انسانی را در جامعه کیش هائی که چون کیش زرتشتی از ایران برخاستند فراهم کردیم.

چون مسلمان شدیم، در تقویت فرهنگ اسلامی کوشیدیم و بزرگانی چون سیبویه و فارابی و رازی و بایزید و ابن سینا و بیرونی و ابوسعید و خیام و غزالی و خواجه نصیر و رشیدالدین به عالم اسلام آوردیم.

عشق خدمت و صفای طبع و ظرافت اندیشه را در تصوف بهم آمیختیم و عرفانی لطیف و خیال انگیز ساختیم و آنرا در نثری شیوا و شعری شیواتر نشاندیم. در کنار گروهی ناشاعر و بدنویس و بدنگار و کم هنر، هنرمندانی چون رودکی و فرخی و فردوسی و عطار و سعدی و مولوی و حافظ و بهزاد و رضا عباسی و میرعماد و درویش، و معماران و مجلدان و کاشی سازان بزرگی که تنها آثار گرانبهای آنها را می شناسیم به وجود آوردیم.

انصاف باید داد که ما در فن ساختمان با مصریان برابر نبوده ایم، و در پیکرتراشی و فلسفه و آزاداندیشی به یونانیان نرسیده ایم، و در راهسازی و آبیاری و بنای شهرها و کشورداری از رومیان فروتر بوده ایم، و در شعب علوم، ابداعات بزرگ کمتر داشته ایم. در جنبش اخیر تمدن هم که به دست مردم غرب فراهم آمده سهم بزرگی نداریم. اما اگر به شعر خود و هنر نقاشان و معماران و کاشی سازان و قالی بافان و سابقه آئین و فرهنگ خود ببالیم مدعی باطل نیستیم.

آنها که در باب ایران و ایرانیان به مبالغه های ناروا دست می زنند بهتر است که بجای آن فرزندان این آب و خاک را به هنر و ادب ایران آشنا کنند و نفائس شعر و نثر ما را به آنان بشناسانند، تا مهر ایران بی حاجت غلو و خویشتن بینی در دلها نیرو گیرد.

امروز که با نهضت غرب در تنگنای اقتباس افتاده ایم هنوز می توانیم فخری به مفاخر خود بیفزائیم و آن فخر، انصاف و راستی است.

نوشتن دیدگاه »

هنوز دیدگاهی داده نشده است.

RSS feed for comments on this post. TrackBack URI

بیان دیدگاه

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.